در جستجوی ولایت

برای اکثر مخاطبانی که دنبالشون میکنم غریبه نیستم...


گاهی آدم وقتی نگاهی به دنبال کننده هاش می اندازه مصلحت و عقلانیت اجازه نمیده هر حقیقتی رو بگه...
یا حتی فقط حقیقت هم نه... بلکه میفهمه با این خوانندگان ریسک خطاهاش هم چقدر میتونه بالا باشه...
لذا عقل حکم میکنه هر حرفی رو نگه...


اینجا رو به این سمت سوق میدم که بتونم مطالبی صریح تر رو بنویسم...
فقط بدانید من غریبه و تازه وارد نیستم اما نپرسید کیستم...
شناختن من از نوشته های من کار سختی نیست...

راستی خواهش میکنم خاموش دنبال نکنید من رو...
بذارید بدونم کی داره منو میخونه

طبقه بندی موضوعی

اینجا هم مسکوت بمونه بهتره... اما اینجا رو فعلا تعطیلش میکنم... شاید روزی برگردم... شایدم نه...
همون وبی که معرفی کردم فعلا تنها جای فعالیت منه...
چه وبی رو خلوت کنی چه شلوغ باشه نمیشه هر حرفی رو هر جایی گفت... ولو در یک گفتگوی دو نفره... منی که خیلی چیزا (افکار و اعتقادت و نظریات خودم) رو میگم شاید به همون اندازه خود سانسوری دارم در گفتن... کلا از اول وب نویسی هشدارِ هر عقیده ای رو ننویس در من فعال بوده... البته گاهی هم بهش گوش ندادم اما خوشحالم که این هشدار هیچ وقت قطع نشد...
فعلا تمام فعالیتم اونجاست...
یا علی
...
۲۸ خرداد ۹۷ ، ۰۶:۲۵ موافقین ۴ مخالفین ۰

من از ایجاد حب و بغض های درست در پسرم لذت میبرم... توی این سنش (دو سال و نیم) حب و بغض هاش از طریق رفتار ما شکل میگیره... از طریق آنچه میبینه... وقتی تمیز کردن قاب عکس مقام معظم رهبری رو توسط من میبینه و اینکه میبینه این قاب از بقیه قابهای توی خونه حرمت بیشتری داره توسط پدرش، حبی از این قاب در دلش شکل میگیره... پسرم به مقام معظم رهبری میگه: آقا... البته کوچکتر که بود مامانش لفظ بوس رو هم کنار آقا توی ذهنش جا انداخت... میگه: آقا بوس...

اخیرا هر وقت من نماز میخونم خودش میاد کنارم می ایسته و حرکاتم رو تقلید میکنه... قیام و رکوع و سجود و سلام دادن (زدن دست بر روی پا) رو با من انجام میده...

یکی از سهل انگاری های من اینه که سالهاست دوست دارم برای خودم عبا بخرم اما نمیرم سمتش... دوست دارم حالا که پسرم به نماز من توجه میکنه حب لباس روحانیت در دلش بیفته... حبی که در دل پدرش وجود داره...

من واقعا لباس روحانیت رو دوست دارم... از الطاف خدا به من این بوده که از وقتی نسبت به دین اقبال کردم روحانی های خوبی در مسیرم قرار داد...

چقدر این لباس خوبه... کاش همه قدرش رو بدونن...

عید همگی مبارک... من برم به نماز برسم

...
۲۵ خرداد ۹۷ ، ۰۶:۳۷ موافقین ۴ مخالفین ۰

یه بار دیگه کنار وب رو بخونید... گفتم اینجا رو خلوتش کردم تا ریسک خطاهام هم پایین باشه... همونطور که قرار هست ریسک حرفهای درستی هم که گفتم پایین باشه از این باب که هر راست نشاید گفت

لذا دوباره عرض میکنم... من یک انسانم... ممکنه خطا کنم... اگر مطلبی میخونید فقط روش فکر کنید... به من وحی نمیشه... اهل کشف و شهود هم نیستم...

با همه این تذکرات سعی ام بر اینه که هر حرفی ولو درست رو اینجا ننویسم و چیزی نوشته بشه که از نظر خودم اشکالی نداره خونده بشه... ولی باز هم شما هوای خودتونو داشته باشید...



خداوند در آیه 5 سوره قصص میفرمایند:

«وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»
 ما اراده کردیم منت بگذاریم بر مستضعفین در ارض (عمدا ارض رو ترجمه نکردم تا هشدار بدم در مورد معنای دقیق کلمه ارض در قرآن یه تحقیقی بفرمائید...) و اونها رو پیشوا و وارث قرار بدیم در ارض.
این مطلب ادامه این مطلبم هست
عرض کردیم مستضعف کسی هست که توانمند و عالِم هست اما به هر دلیلی به زاویه رانده شده
در این آیه وقتی حق متعال میفرمایند اراده کردم مستضعفین رو در ارض پیشوا قرار بدم و وارث بشن من اینطور برداشت میکنم که مراد از مستضعفین امثال من نیستن که حالا ممکنه یکی دو تا از توانمندی هاشون هم به زاویه رونده شده باشه بر اساس شرایط اجتماع... چون امثال من اگر دو تا خوبی دارن 5 تا هم بدی دارن...در مجموع اهل غفلت هستیم...
مراد از مستضعفین اهل حضوری هستن که در اجتماع به زاویه رانده شدن... یا در اجتماع حضور دارن اما جهل و رخوت اجتماع بستر بروز توانمندی هاشون رو خیلی محدود و مضیغ کرده... و به یک معنا ممکنه حتی در رسانه ها هم باشن اما در حال تقیه هستن... بیم دارن از بروز آنچه خودشون از حقایق ادراک میکنن...
طبق آیه قرآن مستضعفین بناست پیشوا بشن در زمین... پیشوا باید ویژگی هایی داشته باشه... مثل منی نمی تونه در فضای وب نویسی پیشوا بشه چه رسد در محیط گسترده ارض...

در همون مطلب که لینک دادم نظری هست که اشاره کرد به فرمایش حضرت امیر در وقایع بعد از وفات پیامبر...
حضرت امیر خودشون رو روی قبر مبارک پیامبر انداختن و 150 سوره اعراف رو تلاوت کردن: 
"یابن ام ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی" 
این آیه در قرآن روایت داستان حضرت موسی هست وقتی از کوه طور برگشتن و دیدن که قومش گوساله پرست شدن و با هارون برخوردی جلالی کردن (گویا چنگ به موی سر هارون انداختن به حالت غضب) که چرا اینها منحرف شدن و هارون در مقابل جلال حضرت موسی از لفظ جمالی "یابن اُم" استفاده میکنن تا غضب موسی فروکش کنه آخه اسم موسی به حساب اعداد معادل اسم قوی هست یعنی عدد "موسی" و عدد "قوی" یکی هست و موسی شخصیتا انسانی جلالی بود وقتی هم که غضب میکرد حتما تجلی جلال خیلی در ایشون بروز داشت لذا هارون یا خطاب "یابن اُم" ورود پیدا میکنه و حضرت موسی آرومتر میشه... نمیگه :یا سیدی... نمیگه یا موسی...
دست به دامان مادر میشه... خدایا مادر چه حقیقتی هست؟!!!! سبحان الله...
ام المومنین... ام ابیها...
و بعد اون فرمایشات رو تقدیم مکنن که این قوم مرا به ضعف کشیدن...
حضرت امیر هم به ضعف کشیده شدن... میتونستن با شمشیر قضیه رو به نفع خودشون تموم کنن اما اونجا ، جای شمشیر نبود... و لذا با تمام توانمندیهاشون به ضعف کشیده شدن...



از سوی چند معصوم از جمله امیر المومنین ، خطابی نسبت به حضرت بقیة الله داریم:
صاحب این امر، شرید (آواره) ، طرید (رانده شده) ، فرید (تک) ، وحید(تنها) است...
با این حساب حضرت بقیةالله هم مصداق مستضعف میتونن باشن...

خدایا ما رو در زمره "اکثرهم لا یعقلونی" که موجب مستضعف شدن بندگان خالصت میشن قرار نده ما رو در زمره "قلیل من عبادی الشکور" قرار بده که مُهَیمِن بندگان خالصت باشیم...
الهی  آمین
 

...
۲۴ خرداد ۹۷ ، ۰۵:۵۶ موافقین ۳ مخالفین ۰

اینجا با خیال راحت طولانی مینویسم و برام دغدغه نیست که حتما خونده بشه... اما اگر کسی خواست بخونه توصیه میکنم با حوصله و تامل بخونه...


یه فرازی در دعای عرفه خیلی از من دلبری کرد... البته این زیر سر ضیق وجودی منه که الان نمی نویسم تمام دعای عرفه از من دلبری کرد

قبلا مطلبی در باره این فراز دعا نوشته بودم اما الان با رویکردی دیگه دارم مینویسم:

الهی ترددی فی الاثار یوجب بعد المزار (خدایا تردد من در آثار موجب دوری از زیارت تو میشود)

چقدر این فراز لطیفه، تردد به معنای رفت و آمد کردنه... شما در جایی که برای همیشه یا موقتا مقیم باشی اونجا اهل تردد میشی... و تردد در آثار با تفکر در آیات بسیار متفاوته...

تردد نشانه اقامت کردن و ماندنه اما تفکر نشانه رد شدن و عبور کردن...

لذا چون از لفظ تردد استفاده کردن بعدش از لفظ آثار استفاده کردن نه آیات


لذا با این اصل که تردد در آثار موجب دوری زیارت و مشاهده حق و حقیقت میشه به خیلی از سوالات میشه جواب داد...



من الان کاری با این ندارم که کدوم موسیقی حلاله و کدوم موسیقی حرام... خودتون به رساله مرجعتون مراجعه کنید و جوابش رو بگیرید... میخوام با این اصلی که امام حسین علیه سلام دادن یه بررسی ای بکنم موسیقی رو...

نظام هستی و خلقت حق متعال دارای موسیقی هست و عرفا وقتی این موسیقی عظیم الهی رو درک میکنن دیگه به این سادگی ها دست تصرف در نظام هستی دراز نمی کنن... چون میبینن اگر دست تصرف دراز کنن ریتم موسیقی حق متعال بهم میخوره... لذا وقتی در سال 65 که اوضاع جبهه یه مقداری بحرانی میشه برخی فرماندهان جنگ میرن خدمت آیت الله کشمیری و تقاضا میکنن یه کراماتی ، دست تصرفی چیزی انجام بدن و صدام رو سر جاش بنشونن آقای کشمیری بهشون تشر میزنه که این مملکت صاحب داره اگر بنا به تصرف باشه خود امام زمان بفرمایند ما انجام بدیم...

یه اصلی که موجب میشه موسیقی نوعا به طبع عموم قریب به اتفاق ما افراد جامعه سازگار باشه مسئله پیوستگی و مرکزیت در موسیقی هست... یه مقدار توضیح میدم کسانی که میخونن اگر تحمل کنن و بخونن براشون بد نیست...
ما در موسیقی ایرانی یه چیزی داریم به اسم دستگاه ،در موسیقی غرب معادل دستگاه ما ایرانی ها یه چیزی دارن به اسم مُد... مثلا شنیدید میگن فلان تصنیف در دستگاه شور یا ماهور اجرا شده یا فلان قطعه در مد ماژور یا مینور اجرا شده...
بعد این دستگاه یا مُد خودش به زیر شاخه هایی تقسیم میشه به اسم گوشه (موسیقی ایرانی) یا گام ( موسیقی غرب) مثلا میگن فلان قطعه در دستگاه شور گوشه دشتی اجرا شده...

این تقسیم بندی ها چیه؟
در هر کدوم از این دستگاهها نوع پیوستگی و مرکزیت اصوات متفاوته...
مثلا مرکزیت اصوات اونقدر در موسیقی قابل لمس هست حتی برای عوام که وقتی شمای مخاطب یه قطعه موسیقی گوش میدی متوجه میشی الان موسیقی قراره تموم بشه... چون موسیقی رو اساسا به نت (صوت) مرکزی اش پایان میدن و حتی شروعشون هم نوعا با نت (صوت) مرکزی شون هست صوت مرکزی در هر گوشه ای صوت اول و پنجم اون گوشه هست در موسیقی غرب هم همینه... و البته نت اول مرکزیت محوری داری... (این مرکزیت اونقدر مهم هست که در قرن 20 در اروپا وقتی امثال شوئنبرگ موسیقی آتونالِ (بدون مرکزیت) رو ابداع کردن دیگه نسل بعدشون این سبک (سریالیسم) رو ادامه ندادن و الان بسیار کم هستن کسانی که موسیقی آتونال کار کنن _ مرتضی حنانه کسی بود که موسیقی آتونال رو آموخته بود و تحولات عجیبی در سیر موسیقیایی زندگیش داشت)
یعنی شما بدون اینکه اطلاعات تخصصی داشته باشید وقتی موسیقی میل میکنه به سمت صوت مرکزیش متوجه میشید اینجا قراره یه توقف یا خاتمه ای در موسیقی اتفاق بیفته...
خب پس موسیقی بر اصل و بستر پیوستگی و مرکزیت سوار میشه و با الحان مختلف ما رو جذب میکنه... هیچ طبع سلیمی نیست که اصل پیوستگی و مرکزیت جذبش نکنه... و بحث نظم و ریتم بعد از اصل پیوستگی و مرکزیت نمود پیدا میکنه...


خب حرفم چیه؟

کسانی که خیلی غرق در پیوستگی و مرکزیت مصنوع بشر (موسیقی) میشن (ترددی فی الاثار) قدرت درک پیوستگی و مرکزیت خلقت ازشون سلب میشه... 

چون غرق در یک پیوستگی و مرکزیت مُضَیَق و محدودی میشن و پیش فرض ذهنی شون ناخودآگاه این میشه که جهان بی کران هستی هم باید این مدل پیوستگی داشته باشه... مثل کسی که سخن گفتن با حروف الفبا رو یاد میگیره و فکر میکنه خدا حتما باید با همین حروف الفبا باهاش سخن بگه... و وقتی بهش بگی تمام مخلوقاتی که در اطرافت میبینی همه کلمات الله هستن و باید با ادبیاتی دیگر وارد تکلم با خدا بشی براش قابل درک نیست...

اگر بتونیم به جای تردد در آثار ، تفکر در آیات داشته باشیم در سفر اول نفس قرار میگیریم (سیر از خلق به سوی حق)... تردد ماندن هست و تفکر عبور کردن...
خیلی از چیزهایی که ما رو به خودشون مشغول کردن تردد کردن هست نه تفکر کردن... مثل خیلی از جذابیت هایی که در فضای مجازی ما رو متوجه خودش کرده... (روی سخنم با خودمه)

تفکر اونه که به قول بزرگواری اگر کسی بتونه به صورت مستمر و بدون انقطاع سه ساعت در روز به تفکر بنشینه ملکوت عالم براش مکشوف میشه...

یکی بعد از شنیدن این حرف بهم گفت من برام پیش اومده بیش از سه ساعت تفکر کردم اما اتفاقی برام نیوفتاد... میخواستم بگم شما در حال تردد بودی در ذهنت نه تفکر... اما خب ظرفیت و پذیرش نداشت از من بشنوه...
به همین خاطر هست که در زبان روایات و آیات ما تفکر خیلی مقدس هست... تازه این از برکات تفکر هست... تا برسیم ببینیم در تعقل چه خبرهاست خدایا که ندارم خبری... کو مرا خضر رهی تا که نمایم سفری...

به نظر من پرداختن و تحقیق در علوم تجربی و حتی حوزوی اگر ما رو به خالق نرسونه اسم اون تلاش ما ، تفکر نیست بلکه تردد هست
البته در زبان روایات دیدم جاهای دیگه از لفظ تردد استفاده شده که معنایی متفاوت از اینی که ما اینجا استفاده کردیم داشته...اون در جای خودش قابل بحثه اما این معنایی که ما اینجا اختیار کردیم  اصولی که بیان شد رو زیر سوال نمیبره...

...
۲۲ خرداد ۹۷ ، ۰۵:۳۱ موافقین ۵ مخالفین ۰

میخواستم این مطلب رو رمز دار کنم اما گفتم به خاطر گرفتاری رمز دادن اختیار رو به خودتون بدم و اول مطلب عرض کنم که این مطلب رو اخذ نکنید 


کاش بلد باشیم از درون جوشیدن رو... چشمه شدن رو...

حتی در معارف حقه... مگه میشه کسی با خودش سَر و سِرّی نداشته باشه و بتونه بالا بره؟

**

یادمه همه چیز در چند ثانیه اتفاق افتاد بلافاصله باید تصمیم میگرفتیم:

 سر جلسه مباحثه نشسته بودیم، اون روز مناسبتی (شهادت) داشت و قرار بود بعد از مباحثه که منتهی به اذان میشد خانمهامون هم بیان و استاد هم تشریف فرما میشدن تا مراسمی دور هم بگیریم... از قضا استاد چهار پنج دقیقه آخر مباحثه اومدن... در هال که باز شد تشخیص همه به جز من و آقا مهدی این شد که بحث رو قطع کنن و بایستن به احترام استاد...

اما تشخیص ما دو تا این بود که به احترام استاد بنشینیم و مباحثه رو قطع نکنیم و فقط به یک سلام مودبانه تمومش کنیم... ظاهرا با گذر کردن سریع استاد از هال به سمت اتاق دیگر و به سلامی کوتاه بسنده کردن ،بدون توقف و نگاه کردن به بچه ها، هاکی از این بود که اون دوستان ما باید به احترام استاد پا نمیشدن... (البته من خودم اون تشخیص رو ندادم بین تشیخص جمع و آقا مهدی ، تشخیص آقا مهدیی رو انتخاب کردم)

تصمیم در این لحظات در زندگی انسان بسیار اتفاق می افته... بسیار زیاد...


**

 امام حسین علیه سلام در شب عاشورا به یارانشون فرمودن: شما باوفاترین یارانی بودید که من دیدم... من دین را از شما برداشتم دیگر ماندن شما با من مانع از شهادت من نمیشود... شما هر کدامتان یکی از زن و بچه های من را همراهی کنید و از تاریکی شب استفاده کنید و بروید...

شوخی نیست... امام تعارف ندارد... این یک دستور بود... فرمودن بروید... زن وبچه های من را هم ببرید... این آزمون آنقدر برای یاران امام گیج کننده بود که امام برای اینکه به اونها تقلبی برسونه تا بهترین نمره را بگیرن فرمود: عباس جان شما هم بروید...

یعنی عباس جان شما تصمیم بگیر تا اینها بفهمن باید با این دستور چکار کنن... اگر حضرت ابوالفضل به میدان سخن نمی آمد معلوم نبود چند نفر در این آزمون سر بلند بیرون می آمدند...

**

 این بخش را می توانید اخذ نکنید... از شطحیات بنده است:

حق متعال به ملائکه فرمود میخواهم در زمین خلیفه جعل کنم... بعد کل اسمایش را به پدرمان تعلیم داد... یعنی پدرمان بقیة الله شده بود... بعد به پدرمان امر فرمود به این شجر نزدیک نشو... برای درک این دستور عظیم تعلیم کل اسماء الله لازم بود... و حضرت آدم(ع) طبق تعلیم الهی اش یافت خلیفة الله باید در ارضی اسکان پیدا کند که مظهر اضداد است تا اسم جامع حق مظهریت اتم پیدا کند هم هابیل میخواهد هم قابیل... لذا هبوط را برگزید...

**

در راه ولایت قرار هست ما را چشمه کنن... اگر از درون نجوشیم در طول روز بسیاری از این صحنه ها داریم که یک سوی آن به ظاهر درست هست و حتی اجتماع و عرف به خاطر اون تصمیم تشویقمون میکنن اما دل خدا و اولیای خدا رو شاد نخواهد کرد...و سوی دیگرش تصمیمی هست که هر کسی اون رو درک نخواهد کرد جز خدا و اولیایش و پیروان صدیق حق... اگر از درون جوشیدن را یاد نگرفته باشیم در این صحنه ها فقط تصمیمات عرف پسند میگیریم...



یادمه روزی به استاد عرض کردم: من خیلی با سوالاتم وقت آقا مهدی رو گرفتم اما دیگه نمیخوام اینقدر راحت سوال بپرسم...
فرمودن: میخوای از بالا بگیری؟
عرض کردم: از بالا؟!... نمیدونم... اما میدونم میخوام صبر کنم ببینم سوالات با من چکار میکنن... میخوام با سوالاتم رفیق بشم...
احساسم این بود که استاد خرسند شدن از این حرفم... 



...
۲۰ خرداد ۹۷ ، ۰۵:۳۱ موافقین ۳ مخالفین ۰

یه وقتی استاد دینانی تعریف بسیار قشنگی از فلسفه و عرفان کردن:

فلسفه : عشق به دانستن است

عرفان: دانستنِ عشق است

این تعریف به نظر من فقط برای فیلسوف و عارف متعارف نیست/// ما همواره در هر سطحی که هستیم باید از مشرب فلسفی به مشرب عرفانی عبور کنیم

فیلسوف چون عشق به دانستن بر او چیره شده همواره در قید دانستن هست و باید با کور سو کور سو کردن استدلالات برهانی به حقایق برسه... روش درستی هست اما چون در قید دانستن هست همواره دانسته هاش هم مقید هست ، محدود هست...

اما عارف وقتی از این قید بیرون میاد و بر اون عشقی که فیلسوف دچارش هست امارت پیدا میکنه چون از قید دانستن رها شده دانستن هاش هم بی قید میشه... یعنی از حد فهمی به در میاد... میشه متصف به این صفت: "اذا شا ان علموا، علموا"

فیلسوفی که عاشق دانستن هست هرگز نمی تونه در دانستنش به "اذا شاء" برسه... باید کلی جان به لب بیاره اون هم برای فهمی مقید و مضیغ...

 

این صرفا داستان زندگی فیلسوف و عارف نیست همه ما درونی فیلسوف و درونی عارف داریم... مثلا در همین وبلاگ نویسی تا وقتی در قید نوشتن هستم نویسا نیستم بلکه خواهش نوشتن دارم اما وقتی از قید نوشتن رها بشم نویسا میشم...تا وقتی در قید نوشتن هستم من در اختیار قلم هستم اما وقتی از این قید در بیام قلم در اختیار من قرار خواهد گرفت

این عبور کردن حتی برای صاحبان عصمت هم هست...یعنی این سیر از سطح پایینی چون من و امثال من تا اوج انسانیت یعنی صاحبان عصمت ادامه داره... حضرت ابراهیم به این دلیل خیلی پسرش اسماعیل رو دوست داشت که میدونست پیامبر آخر الزمان از نسل این پسرش هست... لذا به عشق حضرت محمد و آل محمد (ص) عاشق پسش بود... صرفا یک علاقه پدر و پسری نبود... اما ناگهان میبینه مامور شده به ذبح اسماعیل... اگر اسماعیل ذبح بشه در واقع 14 معصوم ذبح شدن... عجب امتحان بزرگی... مگه نظام خلقت بدون تجلی 14 معصوم میشه؟... اینها غایت خلقت هستن!!!

و جالبه بعد از گذر کردن از این امتحان عظیم، حضرت ابراهیم به مقام امامت میرسن...

یعنی از عشق مقید به امام و امامت (14 معصوم) که خارج شدن مقام امامت رو دارا شدن...

این امتحان هر روزه ما هست... در هر مرتبه ای که باشیم...

در واقع دنیا یعنی آنچه به ما نزدیک تر هست... و آخرت یعنی آنچه در افق عمیق تر هست... پس همواره باید از دنیا به آخرت گذر کرد... برای حضرت ابراهیم عشق مقید به امامت میشه دنیا خواهی... باید به سمت آخرت عبور کنه...

کاش بتونم در صحنه های مختلف زندگیم همواره از عشق های مقید به بی قیدی ها و بی حدی های عشق برسم... و این میسر نمیشه جز با بصیرت و همت و صبوری و تهذیب نفس و آرامش...

 


...
۱۹ خرداد ۹۷ ، ۰۵:۱۹ موافقین ۴ مخالفین ۰

حضرت آقا در سال 85 در جمع هیئت دولت تذکری دادن به احمدی نژاد و تیمش که به نظرم باید بسیار برای اهل ولایت دغدغه باشه

فرمودن: (نقل به مضمون) مراقب باشید این اقبالی که از جریان انقلابی و مومن در کشور صورت گرفته و تصور مثبتی که نسبت به شما شکل گرفته اگر با عدم کارایی شما روبرو بشه این اقبال برخواهد گشت و برای دوباره برگرداندن این اقبال عمومی باید خون دلها خورد... به سادگی دیگه اقبال نخواهند کرد...



متاسفانه شد آنچه نباید میشد...

اقبال تبدیل به ادبار شد و نمیدونیم چگون و با چه خون دل خوردنی باید دوباره اقبال صورت بگیره... مسببینش جواب خدا رو چگونه خواهند داد؟


(البته برای پخته شدن مردم می بایست همچین اتفاقی می افتاد...)

...
۰۹ خرداد ۹۷ ، ۰۵:۴۴ موافقین ۴ مخالفین ۰

--: چرا هر جا گپ و گفتی میشه کارهای خوبت رو میگی؟

++: دو نیت دارم که البته دومیش مهم تره ، اول اینکه ترجیحم اینه که بین گفتن کار خوب و بد، کار خوب رو بگم، خیرم رو برای خلق تعریف میکنم و شرم رو پیش خدای خلق اعتراف میکنم...

دوم اینکه دوم اینکه نفس یاغی ای مثل من نداری تا ببینی چقدر برای کارهای خوبش پیش خدا طمع میکنه لذا به خدا میگم:

 خدایا من بابت کارهای خوبم طلبی از شما ندارم خودم رفتم پیش خلقت جار زدم... به به و چه چه اش رو هم گرفتم... شما طرف حسابت با منی باشه که هیچی نداره... 

به اندازه نداری من بهم عنایت کنید...

...
۰۹ خرداد ۹۷ ، ۰۵:۲۴ موافقین ۱ مخالفین ۰

--: توی همه این سالهای آشنایی مون صبوری ات در مقابل سختی ها و ناملایمتها خیلی توی چشمم بود...

++: نگرانی منم از همینه... این همه سال؟!!!!

       محمد اگه توی همه این سالها چیزی که از من دیدی صبر نبوده باشه و فقط سکوت کرده باشم... میدونی چی میشه؟!!!

       آخ... خیلی بده... خیلی بد میشم... اگر فقط سکوت بوده باشه روزی این سکوت میشکنه... یقین دارم...

       

...
۰۹ خرداد ۹۷ ، ۰۴:۵۸ موافقین ۲ مخالفین ۰

رمضان 97 هم رسیده بود...

من اما هنوز خلائی رو حس میکردم که آزار دهنده بود...

برای منی که با سخنرانی و شنیدن حشر چندین ساله داشتم... هیچ سخنرانی افاقه نمیکرد...

گویی تمام سخنران ها رو بالا آورده بودم و حتی شنیدن صداشون مزاجم رو بهم میزد...

حوصله هیچ کدوم از اساتید بزرگوار رو نداشتم... از مباحث سیاسی روز گرفته تا مباحث فلسفی و عرفانی و معرفتی...

از امثال استاد حسن عباسی و استاد رائفی پور گرفته تا استاد پناهیان و آیت الله جوادی املی و استاد فاطمی نیا و دیگر بزرگوارنی که بسیار از فرمایشاتشون استفاده میکنم...

اینها بزرگوارن اما من دیگر حوصله هیچ کدام رو نداشتم... انگار صدای آشنایی رو طلب میکردم...

منتظر بودم استاد عزیزمان در ماه رمضان سخنرانی ای داشته باشن تا دشتی در ماه رمضان داشته باشیم...

حقیقتا طلب داشتم شنیدن صدایشان را...

روز اول ماه شد خبری از سخنرانی ایشان در هیچ کجای ایران عزیز نشد...

دلم گرفت... گفتم خدایا من امسال دلم با هیچکدام این بزرگواران نیست... فقط فرمایشات این استاد عزیز رو طلب دارم... فرجی بفرما... نمیدونم روز دوم بود یا روز سوم خبردار شدم طهرانی های عزیز در مسجد قلهک استاد رو به سخن دعوت کردن...

الحمدلله...

تا حالا سه جلسه اش رو گوش دادم... بسیار پر بار...

با موضوع: تجمع ولایی امت حول قبله و امام زمان (عج)

فرمایششون اینه که فقط این دو حقیقت قابلیت و امکان این رو دارن که امت بتونن حول این دو محور تجمع کنن و این دو هم از هم جدا نیستن...

توی این جلسات فرمایشاتی در مورد حقیقت قبله داشتن که بسیار ابتهاج آور بود...

یکی از نکات حین بحث شان این بود که علی ظاهر یکی از عوامل عدم حضور قلبمان در نماز تسامح در تعیین قبله هست...

چقدر لذت میبرم وقتی میبینم استاد در بسیاری از علوم اعم از طب و نجوم و هیئت و تفسیر و ریاضیات و هندسه و علوم غریبه تسلط عالی دارن...

کاش قدر بدونیم

رزق هست... ممکنه رزق بزرگواران در چیز دیگری باشه اما اگر طلبش در جانتان بود سخنرانی ها رو از این آدرس دریافت بفرمایید

اینجا



در ضمن به عرض بزرگواران برسونم که بنده همون "ن. .ا" هستم فقط لطف بفرمایید آدرس اینجا رو در جایی لینک نکنید برخی از بزرگواران از روی لطفشون آدرس اینجا رو جاهای دیگه لینک دادن و دنبال کنندگانی به اینجا اومدن که بنده راضی نبودم...
من اگر بنا باشه کسی اینجا رو بخونه خودم دنبالش میکنم که اگر دوست داشت ایشون هم بخونه ما رو...
هر چند حرف خاصی اینجا زده نمیشه اما دوست داشتم اینجا خلوت باشه و هر کسی دسترسی نداشته باشه...
سعی کنید مخفی هم بنده رو دنبال نفرمائید...
...
۰۳ خرداد ۹۷ ، ۰۶:۱۰ موافقین ۲ مخالفین ۰