اینجا با خیال راحت طولانی مینویسم و برام دغدغه نیست که حتما خونده بشه... اما اگر کسی خواست بخونه توصیه میکنم با حوصله و تامل بخونه...
یه فرازی در دعای عرفه خیلی از من دلبری کرد... البته این زیر سر ضیق وجودی منه که الان نمی نویسم تمام دعای عرفه از من دلبری کرد
قبلا مطلبی در باره این فراز دعا نوشته بودم اما الان با رویکردی دیگه دارم مینویسم:
الهی ترددی فی الاثار یوجب بعد المزار (خدایا تردد من در آثار موجب دوری از زیارت تو میشود)
چقدر این فراز لطیفه، تردد به معنای رفت و آمد کردنه... شما در جایی که برای همیشه یا موقتا مقیم باشی اونجا اهل تردد میشی... و تردد در آثار با تفکر در آیات بسیار متفاوته...
تردد نشانه اقامت کردن و ماندنه اما تفکر نشانه رد شدن و عبور کردن...
لذا چون از لفظ تردد استفاده کردن بعدش از لفظ آثار استفاده کردن نه آیات
لذا با این اصل که تردد در آثار موجب دوری زیارت و مشاهده حق و حقیقت میشه به خیلی از سوالات میشه جواب داد...
من الان کاری با این ندارم که کدوم موسیقی حلاله و کدوم موسیقی حرام... خودتون به رساله مرجعتون مراجعه کنید و جوابش رو بگیرید... میخوام با این اصلی که امام حسین علیه سلام دادن یه بررسی ای بکنم موسیقی رو...
نظام هستی و خلقت حق متعال دارای موسیقی هست و عرفا وقتی این موسیقی عظیم الهی رو درک میکنن دیگه به این سادگی ها دست تصرف در نظام هستی دراز نمی کنن... چون میبینن اگر دست تصرف دراز کنن ریتم موسیقی حق متعال بهم میخوره... لذا وقتی در سال 65 که اوضاع جبهه یه مقداری بحرانی میشه برخی فرماندهان جنگ میرن خدمت آیت الله کشمیری و تقاضا میکنن یه کراماتی ، دست تصرفی چیزی انجام بدن و صدام رو سر جاش بنشونن آقای کشمیری بهشون تشر میزنه که این مملکت صاحب داره اگر بنا به تصرف باشه خود امام زمان بفرمایند ما انجام بدیم...
یه اصلی که موجب میشه موسیقی نوعا به طبع عموم قریب به اتفاق ما افراد جامعه سازگار باشه مسئله پیوستگی و مرکزیت در موسیقی هست... یه مقدار توضیح میدم کسانی که میخونن اگر تحمل کنن و بخونن براشون بد نیست...
ما در موسیقی ایرانی یه چیزی داریم به اسم دستگاه ،در موسیقی غرب معادل دستگاه ما ایرانی ها یه چیزی دارن به اسم مُد... مثلا شنیدید میگن فلان تصنیف در دستگاه شور یا ماهور اجرا شده یا فلان قطعه در مد ماژور یا مینور اجرا شده...
بعد این دستگاه یا مُد خودش به زیر شاخه هایی تقسیم میشه به اسم گوشه (موسیقی ایرانی) یا گام ( موسیقی غرب) مثلا میگن فلان قطعه در دستگاه شور گوشه دشتی اجرا شده...
این تقسیم بندی ها چیه؟
در هر کدوم از این دستگاهها نوع پیوستگی و مرکزیت اصوات متفاوته...
مثلا مرکزیت اصوات اونقدر در موسیقی قابل لمس هست حتی برای عوام که وقتی شمای مخاطب یه قطعه موسیقی گوش میدی متوجه میشی الان موسیقی قراره تموم بشه... چون موسیقی رو اساسا به نت (صوت) مرکزی اش پایان میدن و حتی شروعشون هم نوعا با نت (صوت) مرکزی شون هست صوت مرکزی در هر گوشه ای صوت اول و پنجم اون گوشه هست در موسیقی غرب هم همینه... و البته نت اول مرکزیت محوری داری... (این مرکزیت اونقدر مهم هست که در قرن 20 در اروپا وقتی امثال شوئنبرگ موسیقی آتونالِ (بدون مرکزیت) رو ابداع کردن دیگه نسل بعدشون این سبک (سریالیسم) رو ادامه ندادن و الان بسیار کم هستن کسانی که موسیقی آتونال کار کنن _ مرتضی حنانه کسی بود که موسیقی آتونال رو آموخته بود و تحولات عجیبی در سیر موسیقیایی زندگیش داشت)
یعنی شما بدون اینکه اطلاعات تخصصی داشته باشید وقتی موسیقی میل میکنه به سمت صوت مرکزیش متوجه میشید اینجا قراره یه توقف یا خاتمه ای در موسیقی اتفاق بیفته...
خب پس موسیقی بر اصل و بستر پیوستگی و مرکزیت سوار میشه و با الحان مختلف ما رو جذب میکنه... هیچ طبع سلیمی نیست که اصل پیوستگی و مرکزیت جذبش نکنه... و بحث نظم و ریتم بعد از اصل پیوستگی و مرکزیت نمود پیدا میکنه...
خب حرفم چیه؟
کسانی که خیلی غرق در پیوستگی و مرکزیت مصنوع بشر (موسیقی) میشن (ترددی فی الاثار) قدرت درک پیوستگی و مرکزیت خلقت ازشون سلب میشه...
چون غرق در یک پیوستگی و مرکزیت مُضَیَق و محدودی میشن و پیش فرض ذهنی شون ناخودآگاه این میشه که جهان بی کران هستی هم باید این مدل پیوستگی داشته باشه... مثل کسی که سخن گفتن با حروف الفبا رو یاد میگیره و فکر میکنه خدا حتما باید با همین حروف الفبا باهاش سخن بگه... و وقتی بهش بگی تمام مخلوقاتی که در اطرافت میبینی همه کلمات الله هستن و باید با ادبیاتی دیگر وارد تکلم با خدا بشی براش قابل درک نیست...
اگر بتونیم به جای تردد در آثار ، تفکر در آیات داشته باشیم در سفر اول نفس قرار میگیریم (سیر از خلق به سوی حق)... تردد ماندن هست و تفکر عبور کردن...
خیلی از چیزهایی که ما رو به خودشون مشغول کردن تردد کردن هست نه تفکر کردن... مثل خیلی از جذابیت هایی که در فضای مجازی ما رو متوجه خودش کرده... (روی سخنم با خودمه)
تفکر اونه که به قول بزرگواری اگر کسی بتونه به صورت مستمر و بدون انقطاع سه ساعت در روز به تفکر بنشینه ملکوت عالم براش مکشوف میشه...
یکی بعد از شنیدن این حرف بهم گفت من برام پیش اومده بیش از سه ساعت تفکر کردم اما اتفاقی برام نیوفتاد... میخواستم بگم شما در حال تردد بودی در ذهنت نه تفکر... اما خب ظرفیت و پذیرش نداشت از من بشنوه...
به همین خاطر هست که در زبان روایات و آیات ما تفکر خیلی مقدس هست... تازه این از برکات تفکر هست... تا برسیم ببینیم در تعقل چه خبرهاست خدایا که ندارم خبری... کو مرا خضر رهی تا که نمایم سفری...
به نظر من پرداختن و تحقیق در علوم تجربی و حتی حوزوی اگر ما رو به خالق نرسونه اسم اون تلاش ما ، تفکر نیست بلکه تردد هستالبته در زبان روایات دیدم جاهای دیگه از لفظ تردد استفاده شده که معنایی متفاوت از اینی که ما اینجا استفاده کردیم داشته...اون در جای خودش قابل بحثه اما این معنایی که ما اینجا اختیار کردیم اصولی که بیان شد رو زیر سوال نمیبره...