من از ایجاد حب و بغض های درست در پسرم لذت میبرم... توی این سنش (دو سال و نیم) حب و بغض هاش از طریق رفتار ما شکل میگیره... از طریق آنچه میبینه... وقتی تمیز کردن قاب عکس مقام معظم رهبری رو توسط من میبینه و اینکه میبینه این قاب از بقیه قابهای توی خونه حرمت بیشتری داره توسط پدرش، حبی از این قاب در دلش شکل میگیره... پسرم به مقام معظم رهبری میگه: آقا... البته کوچکتر که بود مامانش لفظ بوس رو هم کنار آقا توی ذهنش جا انداخت... میگه: آقا بوس...
اخیرا هر وقت من نماز میخونم خودش میاد کنارم می ایسته و حرکاتم رو تقلید میکنه... قیام و رکوع و سجود و سلام دادن (زدن دست بر روی پا) رو با من انجام میده...
یکی از سهل انگاری های من اینه که سالهاست دوست دارم برای خودم عبا بخرم اما نمیرم سمتش... دوست دارم حالا که پسرم به نماز من توجه میکنه حب لباس روحانیت در دلش بیفته... حبی که در دل پدرش وجود داره...
من واقعا لباس روحانیت رو دوست دارم... از الطاف خدا به من این بوده که از وقتی نسبت به دین اقبال کردم روحانی های خوبی در مسیرم قرار داد...
چقدر این لباس خوبه... کاش همه قدرش رو بدونن...
عید همگی مبارک... من برم به نماز برسم
یه بار دیگه کنار وب رو بخونید... گفتم اینجا رو خلوتش کردم تا ریسک خطاهام هم پایین باشه... همونطور که قرار هست ریسک حرفهای درستی هم که گفتم پایین باشه از این باب که هر راست نشاید گفت
لذا دوباره عرض میکنم... من یک انسانم... ممکنه خطا کنم... اگر مطلبی میخونید فقط روش فکر کنید... به من وحی نمیشه... اهل کشف و شهود هم نیستم...
با همه این تذکرات سعی ام بر اینه که هر حرفی ولو درست رو اینجا ننویسم و چیزی نوشته بشه که از نظر خودم اشکالی نداره خونده بشه... ولی باز هم شما هوای خودتونو داشته باشید...
اینجا با خیال راحت طولانی مینویسم و برام دغدغه نیست که حتما خونده بشه... اما اگر کسی خواست بخونه توصیه میکنم با حوصله و تامل بخونه...
یه فرازی در دعای عرفه خیلی از من دلبری کرد... البته این زیر سر ضیق وجودی منه که الان نمی نویسم تمام دعای عرفه از من دلبری کرد
قبلا مطلبی در باره این فراز دعا نوشته بودم اما الان با رویکردی دیگه دارم مینویسم:
الهی ترددی فی الاثار یوجب بعد المزار (خدایا تردد من در آثار موجب دوری از زیارت تو میشود)
چقدر این فراز لطیفه، تردد به معنای رفت و آمد کردنه... شما در جایی که برای همیشه یا موقتا مقیم باشی اونجا اهل تردد میشی... و تردد در آثار با تفکر در آیات بسیار متفاوته...
تردد نشانه اقامت کردن و ماندنه اما تفکر نشانه رد شدن و عبور کردن...
لذا چون از لفظ تردد استفاده کردن بعدش از لفظ آثار استفاده کردن نه آیات
لذا با این اصل که تردد در آثار موجب دوری زیارت و مشاهده حق و حقیقت میشه به خیلی از سوالات میشه جواب داد...
میخواستم این مطلب رو رمز دار کنم اما گفتم به خاطر گرفتاری رمز دادن اختیار رو به خودتون بدم و اول مطلب عرض کنم که این مطلب رو اخذ نکنید
کاش بلد باشیم از درون جوشیدن رو... چشمه شدن رو...
حتی در معارف حقه... مگه میشه کسی با خودش سَر و سِرّی نداشته باشه و بتونه بالا بره؟
**
یادمه همه چیز در چند ثانیه اتفاق افتاد بلافاصله باید تصمیم میگرفتیم:
سر جلسه مباحثه نشسته بودیم، اون روز مناسبتی (شهادت) داشت و قرار بود بعد از مباحثه که منتهی به اذان میشد خانمهامون هم بیان و استاد هم تشریف فرما میشدن تا مراسمی دور هم بگیریم... از قضا استاد چهار پنج دقیقه آخر مباحثه اومدن... در هال که باز شد تشخیص همه به جز من و آقا مهدی این شد که بحث رو قطع کنن و بایستن به احترام استاد...
اما تشخیص ما دو تا این بود که به احترام استاد بنشینیم و مباحثه رو قطع نکنیم و فقط به یک سلام مودبانه تمومش کنیم... ظاهرا با گذر کردن سریع استاد از هال به سمت اتاق دیگر و به سلامی کوتاه بسنده کردن ،بدون توقف و نگاه کردن به بچه ها، هاکی از این بود که اون دوستان ما باید به احترام استاد پا نمیشدن... (البته من خودم اون تشخیص رو ندادم بین تشیخص جمع و آقا مهدی ، تشخیص آقا مهدیی رو انتخاب کردم)
تصمیم در این لحظات در زندگی انسان بسیار اتفاق می افته... بسیار زیاد...
**
امام حسین علیه سلام در شب عاشورا به یارانشون فرمودن: شما باوفاترین یارانی بودید که من دیدم... من دین را از شما برداشتم دیگر ماندن شما با من مانع از شهادت من نمیشود... شما هر کدامتان یکی از زن و بچه های من را همراهی کنید و از تاریکی شب استفاده کنید و بروید...
شوخی نیست... امام تعارف ندارد... این یک دستور بود... فرمودن بروید... زن وبچه های من را هم ببرید... این آزمون آنقدر برای یاران امام گیج کننده بود که امام برای اینکه به اونها تقلبی برسونه تا بهترین نمره را بگیرن فرمود: عباس جان شما هم بروید...
یعنی عباس جان شما تصمیم بگیر تا اینها بفهمن باید با این دستور چکار کنن... اگر حضرت ابوالفضل به میدان سخن نمی آمد معلوم نبود چند نفر در این آزمون سر بلند بیرون می آمدند...
**
این بخش را می توانید اخذ نکنید... از شطحیات بنده است:
حق متعال به ملائکه فرمود میخواهم در زمین خلیفه جعل کنم... بعد کل اسمایش را به پدرمان تعلیم داد... یعنی پدرمان بقیة الله شده بود... بعد به پدرمان امر فرمود به این شجر نزدیک نشو... برای درک این دستور عظیم تعلیم کل اسماء الله لازم بود... و حضرت آدم(ع) طبق تعلیم الهی اش یافت خلیفة الله باید در ارضی اسکان پیدا کند که مظهر اضداد است تا اسم جامع حق مظهریت اتم پیدا کند هم هابیل میخواهد هم قابیل... لذا هبوط را برگزید...
**
در راه ولایت قرار هست ما را چشمه کنن... اگر از درون نجوشیم در طول روز بسیاری از این صحنه ها داریم که یک سوی آن به ظاهر درست هست و حتی اجتماع و عرف به خاطر اون تصمیم تشویقمون میکنن اما دل خدا و اولیای خدا رو شاد نخواهد کرد...و سوی دیگرش تصمیمی هست که هر کسی اون رو درک نخواهد کرد جز خدا و اولیایش و پیروان صدیق حق... اگر از درون جوشیدن را یاد نگرفته باشیم در این صحنه ها فقط تصمیمات عرف پسند میگیریم...
یه وقتی استاد دینانی تعریف بسیار قشنگی از فلسفه و عرفان کردن:
فلسفه : عشق به دانستن است
عرفان: دانستنِ عشق است
این تعریف به نظر من فقط برای فیلسوف و عارف متعارف نیست/// ما همواره در هر سطحی که هستیم باید از مشرب فلسفی به مشرب عرفانی عبور کنیم
فیلسوف چون عشق به دانستن بر او چیره شده همواره در قید دانستن هست و باید با کور سو کور سو کردن استدلالات برهانی به حقایق برسه... روش درستی هست اما چون در قید دانستن هست همواره دانسته هاش هم مقید هست ، محدود هست...
اما عارف وقتی از این قید بیرون میاد و بر اون عشقی که فیلسوف دچارش هست امارت پیدا میکنه چون از قید دانستن رها شده دانستن هاش هم بی قید میشه... یعنی از حد فهمی به در میاد... میشه متصف به این صفت: "اذا شا ان علموا، علموا"
فیلسوفی که عاشق دانستن هست هرگز نمی تونه در دانستنش به "اذا شاء" برسه... باید کلی جان به لب بیاره اون هم برای فهمی مقید و مضیغ...
این صرفا داستان زندگی فیلسوف و عارف نیست همه ما درونی فیلسوف و درونی عارف داریم... مثلا در همین وبلاگ نویسی تا وقتی در قید نوشتن هستم نویسا نیستم بلکه خواهش نوشتن دارم اما وقتی از قید نوشتن رها بشم نویسا میشم...تا وقتی در قید نوشتن هستم من در اختیار قلم هستم اما وقتی از این قید در بیام قلم در اختیار من قرار خواهد گرفت
این عبور کردن حتی برای صاحبان عصمت هم هست...یعنی این سیر از سطح پایینی چون من و امثال من تا اوج انسانیت یعنی صاحبان عصمت ادامه داره... حضرت ابراهیم به این دلیل خیلی پسرش اسماعیل رو دوست داشت که میدونست پیامبر آخر الزمان از نسل این پسرش هست... لذا به عشق حضرت محمد و آل محمد (ص) عاشق پسش بود... صرفا یک علاقه پدر و پسری نبود... اما ناگهان میبینه مامور شده به ذبح اسماعیل... اگر اسماعیل ذبح بشه در واقع 14 معصوم ذبح شدن... عجب امتحان بزرگی... مگه نظام خلقت بدون تجلی 14 معصوم میشه؟... اینها غایت خلقت هستن!!!
و جالبه بعد از گذر کردن از این امتحان عظیم، حضرت ابراهیم به مقام امامت میرسن...
یعنی از عشق مقید به امام و امامت (14 معصوم) که خارج شدن مقام امامت رو دارا شدن...
این امتحان هر روزه ما هست... در هر مرتبه ای که باشیم...
در واقع دنیا یعنی آنچه به ما نزدیک تر هست... و آخرت یعنی آنچه در افق عمیق تر هست... پس همواره باید از دنیا به آخرت گذر کرد... برای حضرت ابراهیم عشق مقید به امامت میشه دنیا خواهی... باید به سمت آخرت عبور کنه...
کاش بتونم در صحنه های مختلف زندگیم همواره از عشق های مقید به بی قیدی ها و بی حدی های عشق برسم... و این میسر نمیشه جز با بصیرت و همت و صبوری و تهذیب نفس و آرامش...
حضرت آقا در سال 85 در جمع هیئت دولت تذکری دادن به احمدی نژاد و تیمش که به نظرم باید بسیار برای اهل ولایت دغدغه باشه
فرمودن: (نقل به مضمون) مراقب باشید این اقبالی که از جریان انقلابی و مومن در کشور صورت گرفته و تصور مثبتی که نسبت به شما شکل گرفته اگر با عدم کارایی شما روبرو بشه این اقبال برخواهد گشت و برای دوباره برگرداندن این اقبال عمومی باید خون دلها خورد... به سادگی دیگه اقبال نخواهند کرد...
متاسفانه شد آنچه نباید میشد...
اقبال تبدیل به ادبار شد و نمیدونیم چگون و با چه خون دل خوردنی باید دوباره اقبال صورت بگیره... مسببینش جواب خدا رو چگونه خواهند داد؟
(البته برای پخته شدن مردم می بایست همچین اتفاقی می افتاد...)
--: چرا هر جا گپ و گفتی میشه کارهای خوبت رو میگی؟
++: دو نیت دارم که البته دومیش مهم تره ، اول اینکه ترجیحم اینه که بین گفتن کار خوب و بد، کار خوب رو بگم، خیرم رو برای خلق تعریف میکنم و شرم رو پیش خدای خلق اعتراف میکنم...
دوم اینکه دوم اینکه نفس یاغی ای مثل من نداری تا ببینی چقدر برای کارهای خوبش پیش خدا طمع میکنه لذا به خدا میگم:
خدایا من بابت کارهای خوبم طلبی از شما ندارم خودم رفتم پیش خلقت جار زدم... به به و چه چه اش رو هم گرفتم... شما طرف حسابت با منی باشه که هیچی نداره...
به اندازه نداری من بهم عنایت کنید...
--: توی همه این سالهای آشنایی مون صبوری ات در مقابل سختی ها و ناملایمتها خیلی توی چشمم بود...
++: نگرانی منم از همینه... این همه سال؟!!!!
محمد اگه توی همه این سالها چیزی که از من دیدی صبر نبوده باشه و فقط سکوت کرده باشم... میدونی چی میشه؟!!!
آخ... خیلی بده... خیلی بد میشم... اگر فقط سکوت بوده باشه روزی این سکوت میشکنه... یقین دارم...
رمضان 97 هم رسیده بود...
من اما هنوز خلائی رو حس میکردم که آزار دهنده بود...
برای منی که با سخنرانی و شنیدن حشر چندین ساله داشتم... هیچ سخنرانی افاقه نمیکرد...
گویی تمام سخنران ها رو بالا آورده بودم و حتی شنیدن صداشون مزاجم رو بهم میزد...
حوصله هیچ کدوم از اساتید بزرگوار رو نداشتم... از مباحث سیاسی روز گرفته تا مباحث فلسفی و عرفانی و معرفتی...
از امثال استاد حسن عباسی و استاد رائفی پور گرفته تا استاد پناهیان و آیت الله جوادی املی و استاد فاطمی نیا و دیگر بزرگوارنی که بسیار از فرمایشاتشون استفاده میکنم...
اینها بزرگوارن اما من دیگر حوصله هیچ کدام رو نداشتم... انگار صدای آشنایی رو طلب میکردم...
منتظر بودم استاد عزیزمان در ماه رمضان سخنرانی ای داشته باشن تا دشتی در ماه رمضان داشته باشیم...
حقیقتا طلب داشتم شنیدن صدایشان را...
روز اول ماه شد خبری از سخنرانی ایشان در هیچ کجای ایران عزیز نشد...
دلم گرفت... گفتم خدایا من امسال دلم با هیچکدام این بزرگواران نیست... فقط فرمایشات این استاد عزیز رو طلب دارم... فرجی بفرما... نمیدونم روز دوم بود یا روز سوم خبردار شدم طهرانی های عزیز در مسجد قلهک استاد رو به سخن دعوت کردن...
الحمدلله...
تا حالا سه جلسه اش رو گوش دادم... بسیار پر بار...
با موضوع: تجمع ولایی امت حول قبله و امام زمان (عج)
فرمایششون اینه که فقط این دو حقیقت قابلیت و امکان این رو دارن که امت بتونن حول این دو محور تجمع کنن و این دو هم از هم جدا نیستن...
توی این جلسات فرمایشاتی در مورد حقیقت قبله داشتن که بسیار ابتهاج آور بود...
یکی از نکات حین بحث شان این بود که علی ظاهر یکی از عوامل عدم حضور قلبمان در نماز تسامح در تعیین قبله هست...
چقدر لذت میبرم وقتی میبینم استاد در بسیاری از علوم اعم از طب و نجوم و هیئت و تفسیر و ریاضیات و هندسه و علوم غریبه تسلط عالی دارن...
کاش قدر بدونیم
رزق هست... ممکنه رزق بزرگواران در چیز دیگری باشه اما اگر طلبش در جانتان بود سخنرانی ها رو از این آدرس دریافت بفرمایید