در جستجوی ولایت

برای اکثر مخاطبانی که دنبالشون میکنم غریبه نیستم...


گاهی آدم وقتی نگاهی به دنبال کننده هاش می اندازه مصلحت و عقلانیت اجازه نمیده هر حقیقتی رو بگه...
یا حتی فقط حقیقت هم نه... بلکه میفهمه با این خوانندگان ریسک خطاهاش هم چقدر میتونه بالا باشه...
لذا عقل حکم میکنه هر حرفی رو نگه...


اینجا رو به این سمت سوق میدم که بتونم مطالبی صریح تر رو بنویسم...
فقط بدانید من غریبه و تازه وارد نیستم اما نپرسید کیستم...
شناختن من از نوشته های من کار سختی نیست...

راستی خواهش میکنم خاموش دنبال نکنید من رو...
بذارید بدونم کی داره منو میخونه

طبقه بندی موضوعی

۱۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

قبلا هم در وبلاگ های قبلی ام گفتم:
خون تا زمانی که تحت ولایت نفس ناطقه (در داخل رگ ها جریان داره) هست هم طاهر هست هم موجب زنده ماندن بدن...
به محض این که از ولایت نفس ناطقه خارج شد (از رگ بیرون آمده و از بدن خارج شد) هم خودش محکوم به زوال هست (به سرعت از ماهیت خون بودن خارج میشه و تبدیل میشه) هم نجس میشه و هم موجب نجاست بدن...
طهارتش و حتی ماهیتش قائم به ولایت نفس ناطقه هست... وقتی از این ولایت خارج شد هم طهارتش رو از دست میده و هم ماهیتش رو...

انسان هم تا زمانی که تحت ولایت انسان کامل باشه هم طاهر هست و هم ماهیت انسانی داره
به محض اینکه از ولایت خارج بشه هم از طهارت خارج میشه و هم از ماهیت انسانی اش...
تنها پوسته ای از انسان براش باقی میمونه... اون هم تا زمان مرگ... بعدش همین شکل ظاهری انسان رو هم نخواهد داشت...

1_پذیرفتن ولایت حق متعال خوبه اما نفس میتونه در این پذیرش ما رو فریب بده... طوری برات وانمود کنه که خودت فکر کنی ولایت حق رو پذیرفتی در حالی که قصه این نیست... مانند شیطان که فکر میکرد ولایت حق رو پذیرفته اما واقعیت چیز دیگری بود...
2_ پذیرفتن ولایت رسول الله هم بسیار عالیه و نشانه ای هست بر صدق پذیرش ما از پذیرش ولایت حق... در این آزمون خیلی ها سقوط میکنن... از پذیرش ولایت حق به پذیرش ولایت رسول نمی رسن
3_ پذیرفتن ولایت اوصیای رسول الله بسیار لطافت بالاتری میخواد از پذیرفتن ولایت خود رسول الله... که در این گذرگاه هم بسیاری توفیق پذیرش رو ندارن... و حلقه ولایت مداران کمتر و کوچکتر میشه...
4_اساسا کسانی که تا مرحله سوم رو به صدق اومده باشن مراحل بعدی ولایت مداری رو به سادگی طی میکنن اما اگر تا مرحله 3 به صدق نیامده باشن در مرحله چهارم یقینا متوقف خواهند شد و از دایره ولایتمداران خارج میشن... این مرحله پذیرش ولایت شیعیان حقیقیِ اوصیای رسول الله یا اولیای الهی هست... نوعا هم بهانه ای دارن در این نپذیرفتن و اون اینکه میگن اینها معصوم نیستن... اما چون نفس ناطقه رو نمی شناسن نمی فهمن  اگر کسی معصوم نیست میتونه مثل شما هم نباشه... یعنی میتونه معصوم نباشه اما خطاهای رایج شما ها رو هم نداشته باشه... نفس قادر هست به مقام ولایت تکوینی برسه... در این جایگاه او میتونه نبی هم بشه منتها نبی انبائی... یعنی با عوالم قدسی ارتباط داشته باشه و اخبار غیبی رو دریافت کنه... میتونه تماما گوش به فرمان امام حی و حاضر ما ( امام زمان "ع") باشه... اما دسته ای از مردم که سنخیت لازم رو برای پذیرش این ولایت ندارن چون از طرفی خودشون قدرت ادراکات ملکوتی ندارن و از طرفی دیگه ملکات ناموزنی در اونها هست که نمی تونن استشمام کنن رایحه شیعیان حقیقی و گوش به فرمان امام معصوم رو، بنا رو بر بی اعتمادی میذارن و میگن برای ما فقط کلام معصوم حجت هست... و به احدی غیر معصوم اعتماد نداریم...
این مرحله از اون بزنگاههایی هست که خیلی ها سقوط میکنن چون تشخیص ولی الله کار ساده ای نیست و خدا هم فرمود من ولی ام رو در بین مردم مخفی کردم...
علت مخفی کردن ولی در بین مردم پیامی برای اهل ولایت داره... و اون اینه که اگر شما قدم به صدق در راه تقرب به خدا برنداری من اولیای خودم رو برای شما آشکار نمی کنم...
در واقع این مخفی بودن ولی یک پیام تعالی هست... یعنی شما بیایید بالا تا اولیای من از پنهانی خارج بشن...

این ولایت مداری شماره 5 و 6 هم میتونه داشته باشه اما فعلا بزرگترین ریزشگاه در بین ولایتمداران مرحله چهارم هست...

...
۰۸ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۳۳ موافقین ۱ مخالفین ۰

من و حمید دو تا رفیق بودیم... رفت و آمد خانوادگی داشتیم حمید گیرایی اش در یاد گیری کند تر از من بود...

پدرم که خودش معلم بود هم بعضی از درس هامون رو با ما کار میکرد هم بعضی از مسائلی رو به ما یاد میداد که خارج از درس بود... مثلا پدرم آرایش گری بلد بود و به ما یاد میداد... 

پدرم خیلی کم ماها رو تشویق میکرد در سرعت یادگیری هامون... اما وقتی تشویق میکرد از نحوه تشویقش تعجب میکردیم...

مثلا یه بار یه مبحث ریاضی رو برامون توضیح داد، من زودتر یاد گرفتم... حمید هنوز خوب براش جا نیفتاده بود... خب پدرم همیشه میگفت کسی که زودتر یاد میگیره وظیفه داره به اونایی که عقب تر هستن کمک کنه و هیچ وقت برای یادگیری سریع ارزش خاصی قایل نبود... من هم شروع کرده بودم برای حمید توضیح دادن... 

بعد از چند ساعت دو تا سوال طرح کرد... من هر دو تاش رو جواب دادم... ولی حمید یکی اش رو پاسخ داد و دومی رو غلط حل کرد...

پدرم یه آفرین نصفه نیمه به من گفت اما خیلی حمید رو تشویق کرد... و بهش گفت اگه توی همه کارهات همین پشتکار رو داشته باشی به جاهای خیلی خوبی میرسی... اونقدر خوب که باید دست ما رو هم بگیری...



وقتی حمید رفت به پدرم گفتم : بابا من هر دو سوال رو جواب دادم اما تشویقم نکردی...

اگر تلاش تو در یاد دادن بیش از تلاش حمید در یادگیری بود مطمئن باش اونی تشویقی که به حمید کردم سهم تو بود... اما نه به خاطر حل مسئله بلکه به خاطر تلاش بیشترت

پدرم گفت: زود یاد گرفتن هنر نیست... تلاش کردن مهمه... حمید برای یاد گرفتن خیلی بیشتر تلاش کرد تا تو برای یاد دادن...

تو اونقدر خودت رو به زحمت ننداختی که یادش بدی اما اون خیلی خودش رو به زحمت انداخت تا یاد بگیره...

بعدها که بزرگتر شدم این جمله رو زیاد می شنیدم از پدر که میگفت: انسان باید سر سفره تلاشش بنشینه نباید عادت کنه سر سفره استعدادهاش بنشینه...

وقتی می پرسیدم چرا؟

میگفت: وقتی سر سفره تلاشت بنشینی استعدادهای خفته ات رو هم بیدار میکنی... اما وقتی سر سفره استعدادت بنشینی استعدادهای بیدارت رو هم راکد میکنی...

بعد ها فهمیدم استعدادهای خفته ی ما کل اسمای الهی هست...



...
۰۵ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۳۵ موافقین ۵ مخالفین ۰

الهی : موج از دریا خیزد و با وی آمیزد و در وی گریزد و از وی ناگزیر است...

 

وقتی تو دریا باشی و من موج، از تو کجا گریزم؟...

از تو کجا گریزم؟

ای در دلم نشسته....

 

از تو کجا گریزم؟
حجم: 5.17 مگابایت

 

 

...
۰۴ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۰۸ موافقین ۲ مخالفین ۰

وقتی سخن های ارزشمند فراوانی برای گفتن داشته باشی... و قدرت تشخیص این رو نداشته باشی که کدامیک از سخنان ارزشمندت باید بیان بشه... یا در چه وقت باید بیان بشه...

ممکنه اولین خائن به تمام سخنان ارزشمندت باشی...

پس اگر طالب حکمت هستیم باید نگفتن خیلی از حقایق رو هم تمرین کنیم... 


گفتن تمام حقیت، بسیار دشوار تر از نگفتن آن است
و نگفتن حقیقت جانکاه است...
...
۰۲ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۱۳ موافقین ۳ مخالفین ۰