در جستجوی ولایت

برای اکثر مخاطبانی که دنبالشون میکنم غریبه نیستم...


گاهی آدم وقتی نگاهی به دنبال کننده هاش می اندازه مصلحت و عقلانیت اجازه نمیده هر حقیقتی رو بگه...
یا حتی فقط حقیقت هم نه... بلکه میفهمه با این خوانندگان ریسک خطاهاش هم چقدر میتونه بالا باشه...
لذا عقل حکم میکنه هر حرفی رو نگه...


اینجا رو به این سمت سوق میدم که بتونم مطالبی صریح تر رو بنویسم...
فقط بدانید من غریبه و تازه وارد نیستم اما نپرسید کیستم...
شناختن من از نوشته های من کار سختی نیست...

راستی خواهش میکنم خاموش دنبال نکنید من رو...
بذارید بدونم کی داره منو میخونه

طبقه بندی موضوعی

فلسفه یا عرفان؟

شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۱۹ ق.ظ

یه وقتی استاد دینانی تعریف بسیار قشنگی از فلسفه و عرفان کردن:

فلسفه : عشق به دانستن است

عرفان: دانستنِ عشق است

این تعریف به نظر من فقط برای فیلسوف و عارف متعارف نیست/// ما همواره در هر سطحی که هستیم باید از مشرب فلسفی به مشرب عرفانی عبور کنیم

فیلسوف چون عشق به دانستن بر او چیره شده همواره در قید دانستن هست و باید با کور سو کور سو کردن استدلالات برهانی به حقایق برسه... روش درستی هست اما چون در قید دانستن هست همواره دانسته هاش هم مقید هست ، محدود هست...

اما عارف وقتی از این قید بیرون میاد و بر اون عشقی که فیلسوف دچارش هست امارت پیدا میکنه چون از قید دانستن رها شده دانستن هاش هم بی قید میشه... یعنی از حد فهمی به در میاد... میشه متصف به این صفت: "اذا شا ان علموا، علموا"

فیلسوفی که عاشق دانستن هست هرگز نمی تونه در دانستنش به "اذا شاء" برسه... باید کلی جان به لب بیاره اون هم برای فهمی مقید و مضیغ...

 

این صرفا داستان زندگی فیلسوف و عارف نیست همه ما درونی فیلسوف و درونی عارف داریم... مثلا در همین وبلاگ نویسی تا وقتی در قید نوشتن هستم نویسا نیستم بلکه خواهش نوشتن دارم اما وقتی از قید نوشتن رها بشم نویسا میشم...تا وقتی در قید نوشتن هستم من در اختیار قلم هستم اما وقتی از این قید در بیام قلم در اختیار من قرار خواهد گرفت

این عبور کردن حتی برای صاحبان عصمت هم هست...یعنی این سیر از سطح پایینی چون من و امثال من تا اوج انسانیت یعنی صاحبان عصمت ادامه داره... حضرت ابراهیم به این دلیل خیلی پسرش اسماعیل رو دوست داشت که میدونست پیامبر آخر الزمان از نسل این پسرش هست... لذا به عشق حضرت محمد و آل محمد (ص) عاشق پسش بود... صرفا یک علاقه پدر و پسری نبود... اما ناگهان میبینه مامور شده به ذبح اسماعیل... اگر اسماعیل ذبح بشه در واقع 14 معصوم ذبح شدن... عجب امتحان بزرگی... مگه نظام خلقت بدون تجلی 14 معصوم میشه؟... اینها غایت خلقت هستن!!!

و جالبه بعد از گذر کردن از این امتحان عظیم، حضرت ابراهیم به مقام امامت میرسن...

یعنی از عشق مقید به امام و امامت (14 معصوم) که خارج شدن مقام امامت رو دارا شدن...

این امتحان هر روزه ما هست... در هر مرتبه ای که باشیم...

در واقع دنیا یعنی آنچه به ما نزدیک تر هست... و آخرت یعنی آنچه در افق عمیق تر هست... پس همواره باید از دنیا به آخرت گذر کرد... برای حضرت ابراهیم عشق مقید به امامت میشه دنیا خواهی... باید به سمت آخرت عبور کنه...

کاش بتونم در صحنه های مختلف زندگیم همواره از عشق های مقید به بی قیدی ها و بی حدی های عشق برسم... و این میسر نمیشه جز با بصیرت و همت و صبوری و تهذیب نفس و آرامش...

 


۹۷/۰۳/۱۹ موافقین ۴ مخالفین ۰
...